رادین و راستین
از اخرین باری که تو وبلاگ رادین مطلب نوشتم حدود پنج ماه میگدره ، پنج ماهی که ما توش هم روزای شیرین داشتم و هم سخت و خدا رو شکر که خودش کمکمون کرد و طی شد.
رادین عزیز من پسر خیلی شیطون خودم الان دیگه تقریبا دار حرف میزنه مامان بابا مرتضی عمه جان و ... خیلی از کلمات دیگه رو ادا میکنه ، دو روزی هم هست که دیگه پوشکش نکردم و داریم تلاش میکنم که از پوشک بگیریمش تا گل پسر آماده مهد رفتن بشه . برای اینکه خیالمون راحت بشه بابت دیر به حرف اافتادن رادین چهارشنبه بردیمش گفتار درمانی ، خانم دکتر گفتن که خداروشکر مشکلی نداره و الگوی صحبت کردنش مثل راه رفتنشه و پسر باهوش و مستقلیه . رادین عزیزم بر خلاف تصور ما با اومدن دادا اصلا حسودی نکرد و همه ما رو شگفت زده کرد .
دوچرخه هدیه باباجون برای رادین
راستین عزیزم پسر آروم و زیبای من الان 26 روزه که به دنیا اومده و با اومدنش خانواده کوچیک ما رو به ی خانواده کامل تبدیل کرده ، با بودن راستین از گریه های شبونه و بهانه گیری های ی نوزاد هیچ خبری نیست
و خدا رو هزار بار شکر بخاطر هدیه های قشنگی که به ما داد
اینجا راستین دو روزه به دنیا اومده