رادین جانرادین جان، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره
راستین جانراستین جان، تا این لحظه: 8 سال و 1 روز سن داره

رادین ، بزرگ مرد کوچک ما

رادین و راستین

از اخرین باری که تو وبلاگ رادین مطلب نوشتم حدود پنج ماه میگدره ، پنج ماهی که ما توش هم روزای شیرین داشتم و هم سخت و خدا رو شکر که خودش کمکمون کرد  و طی شد. رادین عزیز من پسر خیلی شیطون خودم الان دیگه تقریبا دار حرف میزنه مامان بابا مرتضی عمه جان و ... خیلی از کلمات دیگه رو ادا میکنه ، دو روزی هم هست که دیگه پوشکش نکردم و داریم تلاش میکنم که از پوشک بگیریمش تا گل پسر آماده مهد رفتن بشه . برای اینکه خیالمون راحت بشه بابت دیر به حرف اافتادن رادین چهارشنبه بردیمش گفتار درمانی ، خانم دکتر گفتن که خداروشکر مشکلی نداره و الگوی صحبت کردنش مثل راه رفتنشه و پسر باهوش و مستقلیه . رادین عزیزم بر خلاف تصور ما با اومدن دادا اصلا حسودی نکرد و همه م...
7 خرداد 1395

ماجراهای ما و داداش کوچیکه

نوبت به سونوگرافی سه ماهه دوم ما رسید و پنج شنبه صبح خانوداگی عازم کلینیک شدیم برای سونوگرافی .  صبر کردیم تا نوبتمون بشه برای ویزیت اما ماشالا اینقدر رادین شلوغ کرد که من ترجیح دادم برای اینکه تمرکز خانم دکتر موقع سونو بهم نریزه تنها وارد اتاق بشم ، دکتر تا دستگاه رو گذاشت رو شکمم گفت میدونی جنسیتش چی هست  ، گفتم نه ! گفت بچه اولت چیه ؟ گفتم پسر ، گفت پس بهش بگو داداش دار شدی  بعد کمی بررسی دکتر متوجه شد ضربان قلب فرشته کوچولو نوسان داره و منو فرستاد بیرون از اتاق تا ی چیز شیرین بخورم و مجدد سونو کنه ، اومدم بیرون به حسین ماجرا رو گفتم رادین عزیزم همش در حال گفتن ماما ماما بود و کلا میتونم بگم که اون قسمت رو هوا بود سریع رف...
1 دی 1394

و من به همین زودی دوباره مادر میشوم

چند وقت پیش بود ، حدود دو ماه پیش یعنی 19 مهر 94 یهو در کمال شگفتی و ناباوری متوجه شدم که مجدد باردارم و ی عزیزدل دیگه قرار بیاد و زندگیمونو شیرین تر از قبل بکنه . خدایا شکرت که خانواده ما رو داری کامل تر از قبل میکنی عزیزدل مادر از همین الان خیلی ازت معذرت میخوام که نمیتونم مثل زمانی که رادین رو باردار بودم هفته به هفته راجع به تو بنویسم چون واقعا با داشتن ی داداش شیطون بلا سمت لپ تاپ اومدن ی آرزوی محال شده برام الانم که دارم مینویسم بابایی خونمونه و رادین کوچولوی خشگل مشغول بازی با بابایی هست وگرنه که جفتتون برام خیلی عزیزید و تا مادر و پدر نشین نمیتونین این همه عشق و محبت و دوست داشتن رو درک کنید خدایا شکرت بخاطر دو تا گل قشنگی که...
4 آذر 1394

آب بازی

آب باری تو حیاط خونه پدربزرگ خیلی حال میده مخصوصا وقتی من و بابا هم پایه اب بازی باشیم ...
22 مرداد 1394

یخچال نوردی به سبک رادین

رادین خشگله من خیلی شیطونه بعد ار تجربه تخت نوردی و گاز نوردی حالا نوبت به یخچال نوردی میرسه ، فدات شم که با بودنت دنیامو شیرین کردی جلو گاز ایستاده بودمو داشتم غذا درست میکردم که یک دفعه برگشتم دیدم دادی از یخچال میری بالا ، بهت گفتم رادین جون به مامان نگاه ی عکس ازت بندازم که برگشتی و با شیطنت رو بهم کردی و خندیدی عشق من ...
19 مرداد 1394

رادین و تلویزیون

رادین عزیزم چند روزه وقتی براش بالش میذارم جلوی تلویزیون ، مثل اقاهه میخوابه و کارتون میبینه عشق من تا صدای اهنگ رو میشنوه پا میشه به رقصیدن ، امشب بهت گفتم که حالا چون شما خیلی قشنگ میرقصی و من و بابا هلاک رقصیدنتیم دلیل نمیشه با هر اهنگی پاشی تکون بدی آخه عزیزترینم خیلی عاشقتم رادین ، از ته ته فبلم میگم مامانی       ...
30 تير 1394

رادین خشگله به آرایشگاه میرود

میخواییم بریم مشهد ، پابوس امام رضا در نتیجه باید خیلی خیلی خشگل بشی برا همین با بابایی رفتی ارایشگاه ، جفتتون خشگل کردین حسابی و منم نظاره گر شما جیگرای خودم بودم اینم عکس یادگاری از اولین بار که رادین خشگله و باباش به اتفاق رفتن ارایشگاه   ...
12 تير 1394

عکس های آتلیه روز تولد رادین خشگله

پنج شنبه روز تولد خشگل خودم ، وقت آتلیه هم از قبل گرفته بودیم و با کلی کار نکرده با حسین و مامانی راهی شدیم که این روز قشنگ رو مجدد به خوبی ثبت کنیم ، اینم عکساش                                     ...
5 ارديبهشت 1394

تولدت مبارک غنچه بهاری

فردا اولین سالروز تولدت رو جشن میگیریم گل قشنگمون، رادین پسر عزیز ♥ تو به دنیا اومدی و با اومدنت  زندگی شیرین ما رو شیرین تر کردی،  شیرینی زندگی من و حسین برای همیشه برای ما بمون به شیرینی همین روزای قشنگ کنار هم بودن  پسر عزیزم برات همیشه همیشه همیشه از خدا آرامش و سلامت و سعادت طلب میکنم که ارامش و سلامت و سعادت من و حسین در گروه خوبی و خوشبختی توئه عزیزدلم  رادین گل من الان که داره یکسالش میشه هشت دندون سفید مرواریدی داره و حس مادرانه من میگه که همین روزا یکی دوتا دندون دیگه هم به قبلیا اضافه میشه،  اقا گل شیطون ما به محض دیدن گوشی تلفن اونو برمیداره و شروع میکنه به الو گفتن،  اینجوری  ...
26 فروردين 1394